به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم