همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر