همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر