همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست...
بین آیات الهی، آیت کبری علیست
یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
آرامش دل به قدر بیداری اوست
آرایش گل به شبنم جاری اوست
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر