مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما