ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم