تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم