پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟