مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان