بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
کی میرود آن بهار خونین از یاد
سروی که برافراشته بیرق در باد
با سر رسیدهای! بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورقورق و پرپری كه نیست
شانههای زخمیاش را هیچكس باور نداشت
بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
امشب از آسمان چشمانت
دستهدسته ستاره میچینم
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
دل من! در هوای مولا باش
یار بیادعای مولا باش
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
خورشید هر شب میدمد از مشرق پیشانیات
وادی طور است این زمین یا خلوت عرفانیات
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
همواره نبرد حق و باطل برپاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
در روايات ناب معصومين، در احادیث نغز اهل ولا
شرح نورانی مفاخرهایست، آیه آیه تمام نور هدی
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید
در راه امام حق علمداری کن
ای پیرو مرتضی علی! کاری کن