و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش