چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش