وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت