جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت