حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچههای شرقی «العفو» راهی نیست
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت