فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد