میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت