دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی