الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...