الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...