در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشتهست
ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشتهست!
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم