تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود