عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله