میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی