شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی