پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
از چارسو راه مرا بستند
از چارسو چاه است و گمراهی
پر طاووس فتادهست به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از این هیچکسان؟
زمين را میکشند از زير پامان مثل بم يک روز
نمیبينيم در آيينه خود را صبحدم يک روز
به بام بر شدهام از سپیدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم
بهار، سفرۀ سبزیست از سیادت تو
شب تولّد هستیست یا ولادت تو؟
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد