پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...