پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس