تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد