پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد