پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده