حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم