سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است