خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو