بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست
خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست
حقیقت مثل خورشید است در یک صبح بارانی
نمیماند به پشت ابرهای تیره زندانی
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟