چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را