فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی