ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
پیچیده در این دشت، عجب بویِ عجیبی
بوی خوشی از نافۀ آهوی نجیبی
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هُرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او
لبان ما همه خشکاند و چشمها چه ترند
درون سینۀ من شعرها چه شعلهورند
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
ای سجود با شكوه، و ای نماز بینظیر
ای ركوع سربلند، و ای قیام سربه زیر
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
دلتنگی مرا به تماشا گذاشتهست
اشکی که روی گونۀ من پا گذاشتهست
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله