به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود