در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان