زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
بادها هم پیاده آمدهاند که ببوسند خاک پایت را
آسمان هدیه میدهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را
دنیا چه کرد با غزل عاشقانهات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانهات
قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو
توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
رسید و گرد راهش کهکشانها را چراغان کرد
قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم