گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست