همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی