این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین