ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام