گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم