آمد سحر دوباره و حال سَهَر کجاست؟
تا بلکه آبرو دهدم، چشم تَر کجاست؟
زهرا گذشت و خاطرههایش هنوز هست
در مسجد مدینه، صدایش هنوز هست
ای شمع سینهسوختۀ انجمن، علی
تقدیر توست سوختن و ساختن، علی
از آتشی که در حرمش شعلهور شدهست
شهر مدینه از غم زهرا خبر شدهست
تا سر به روی تربت زهرا گذاشتیم
چون لاله، داغ بر دل صحرا گذاشتیم
آزار دادهاند ز بس در جوانیام
بیزار از جوانی و، از زندگانیام
گهواره نیست کودکیات را فلک؟ که هست
فرمانبر تو نیست سما تا سمک؟ که هست
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
در کوچه بود جسم امام جوان، جواد؟
یا بام، شاخه بود و گُلش بر زمین فتاد
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر
از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش
یک گل، نصیبم از دو لب غنچهفام کن
یا پاسخ سلام بگو، یا سلام کن!
شیطان به بیت حیّ تعالی چه میکند؟
آتش به گرد خانۀ مولا چه میکند؟