ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم