شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت