چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم